نشست کتابخوان(معرفی کتاب)

ساخت وبلاگ

عنوان کتاب: قنات، مظهر روشنایی - نام  مؤلف: محمدرضا افضلی/ تصویرگر: نوشین ناهیدی - نـاشـر: شرکت انتشارات فنی ایران - تعداد صفحات: 32 - پاراگراف‌های برگزیده:

1

به غروب آفتاب و تاریک‌شدن هوا چیزی نمانده بود. دهانش طعم خاک گرفته بود. موهای پدرش خاک‌آلود بود و حتی روی مژه‌هایش خاک نشسته بود. جیپ، بین تپه‌ها بالا و پایین می‌رفت. کاوه پیش خودش فکر می‌کرد که مگر روستای خوش آب‌وهوا و سرسبز پیدا نمی‌شد که پدربزرگ این بیابان خشک و بی‌آب‌وعلف را برای زندگی کردن انتخاب کرده بود. تا چشم کار می‌کرد، خاک دیده می‌شد. البته گاهی تک‌درختی هم در دوردست به چشم می‌خورد. (ص4)

2

از چند سال پیش، زندگی مردم قنات‌آباد سخت شده بود. آسمان بخل نشان می‌داد و باران کمتر می‌بارید. از دیم‌کاری دیگر چیزی درنمی‌آمد. گندمی را که روی زمین می‌پاشیدند، در فصل خرمن به‌زحمت از روی زمین جمع می‌کردند. سیر کردن شکم زن و بچه پیشکش! آبی که از کشف‌رود می‌گرفتند، سال‌به‌سال کمتر می‌شد و بعضی سال‌ها هنوز بساط نوروز را برنچیده، نهری که آب از کشف‌رود می‌آورد، خشک می‌شد. جوان‌ها راه شهر را یاد گرفته بودند و دنبال کارگری می‌رفتند. (ص10)

3

استاد رحمان، محل مظهر قنات را مشخص کرده بود. اهالی شمس‌آباد، با شنیدن خبر بازگشت استاد رحمان، با ساز و دهل و ذوق و شوق فراوان، در محلی که قرار بود مظهر قنات حفر شود، جمع شده بودند. چند نفری هم منقل‌های کوچک آتش در دست داشتند که گاهی روی آن‌ها اسفند می‌پاشیدند. کدخدا و ارباب هم هر یک گوسفندی فرستاده بودند تا هنگامی‌که کلنگ اول را زدند، آن‌ها را قربانی کنند. (ص16)

4

بعد از چندین کیلومتر پیشروی در مجرای زیرزمینی و کندن ده‌ها میله، به گمانۀ اول نزدیک شدند؛ کم‌کم زمین مرطوب می‌شد و آب از دیواره‌ها و کف مجرای زیرزمینی تراوش می‌کرد. به «آبده» قنات رسیده بودند. تلاش شبانه‌روزی استاد رحمان و اهالی شمس‌آباد، داشت به نتیجه می‌رسید. چند هفته بعد، خشکه‌کار به مادرچاه متصل شد و آب قنات به شمس‌آباد رسید. اهالی شمس‌آباد، از اول صبح بر دهل می‌کوبیدند و در سرنا می‌دمیدند. روزگار برایشان نو می‌شد و قدر آن را خوب می‌دانستند. (صص20-22)

5

پدرش پرسید: «دیشب خوب خوابیدی؟» کاوه جواب داد: «بله! همه‌اش خواب چاه و چشمه و قنات می‌دیدم!» مادربزرگ، که نان تازه و پیالۀ سرشیر را جلوی کاوه می‌گذاشت، گفت: «خیر است! از قدیم گفته‌اند آب روشنایی است.» کاوه به چشم‌های ریز و مهربان پدربزرگ خیره شد. کسی چه می‌داند؛ از کجا معلوم که استاد رحمان خود او نباشد؟ (ص28)

تبریک هفته کتاب و کتابخوانی...
ما را در سایت تبریک هفته کتاب و کتابخوانی دنبال می کنید

برچسب : کتابخوانمعرفی, نویسنده : ferdusisaeedabadz بازدید : 154 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 18:36